سخن از روستایی است که روزی درکوچه های آن مثل دیگر روستاهای قره داغ صدای بچه هایی که مشغول بازی با همدیگر هستند ویا صدای چوپانی که گوسفندان را از چرای برگردانده ویا صدای مرغ وخروسهایی است که در محله پیچیده شده به گوش می رسید وخارج ازروستاجنگلی انبوه دورتادور روستا را احاطه کرده ودودی که ازداخل روستا خارج می شود دود تنورنانی است که مادرخانه برای پخت نان به راه انداخته وهرچه به روستا نزدیک می شوی بوی خوش نان محلی به مشام انسان می رسد،شب هنگام صدای پارس سگهای روستا به گوش می رسدکه نشان ازنگهبانی ومرزبانی ازروستا رامی دهد.
اماالان ازروستاصدایی دیگربه گوش می رسد،صدای ماشین های فولادی ساخته ی بشرقرن بیستیکم که فقط نابودی می آفریندوصدای انفجارهای مهیب که آرامش راازمنطقه سلب کرده شنیده می شود،دیگرتصویری ازروستای احاطه شده توسط جنگل نیست،دیگرتصویری ازدود تنورنان به چشم نمی خوردآری ازدور دودزردرنگ دیده می شود اما آن دود،دود تنور نیست بلکه دود انفجارها وماشین آلات مستقر درآنجا هستند می باشد.